vasael.ir

کد خبر: ۱۲۷۱۱
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۶ - 17 February 2019
آیت الله کعبی / ۱۱۴

فقه جهاد | بررسی روایات «سیف» در مورد جهاد ابتدایی

وسائل ـ آیت الله کعبی گفت: دسته‌ای از روايات شيعی و سنی وجود دارد با اين عنوان که شمشيرها کليدهای بهشت هستند. کتابی داريم به نام «السن النبويه في مصادر المذاهب الاسلاميه» که مجمع تقريب مذاهب آن را چاپ کرده است. در جلد دوازدهم روايات مربوط به جهاد را از طريق اهل سنت و شيعه نقل کرده است که ما این روایات را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله عباس کعبی استاد درس خارج حوزه فقه جهاد | بررسی روایات «سیف» در مورد جهاد ابتداییعلمیه قم 25 مهر ماه سال 1397 در صد و چهاردهین جلسه درس خارج فقه جهاد که در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد، روایات سیف در مورد جهاد ابتدائی را مورد بررسی قرار داد.

وی در این باره گفت: روايت نبوي مي فرمايد: «بعثت بالسيف بين يدي الساعة، حتى يعبد الله وحده لا شريك له، وجعل رزقي تحت ظل رمحي، وجعل الذلة والصغار على من خالف أمري، ومن تشبه بقوم فهو منهم» من مبعوث شدم با شمشير تا خدا عبادت شود و رزق و روزي من و ياران مان در سايه شمشير مشخص شده است؛ يعني غنائم. ذلت و سرافکندگي براي آن کساني است که با امر من مخالفت می کنند.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: اولا آيا اين روايت دلالت مي کند که علت قتال کفر محض است؟ اگر «حتي يعبد الله وحده  ...الخ» علت قتال باشد، ممکن است کسي بگويد در سايه جهاد، حاکميت خدا محقق مي شود و عبادت خدا محقق مي شود. نه اينکه ما با کفار بجنگيم و به او بگوييم يا اسلام، يا قتل يا جزيه.

وی ادامه داد: نتيجه نهايي جهاد، حتي جهاد با کساني که نقض عهد و اعتدا مي کنند، در نهايت باعث پيروزي اسلام مي شود. نه اينکه شما جهاد با سيف کنيد تا کافر به عبادت خدا مجبور شود يا کشته شود. روايت در مقام بيان اين مطلب نيست. به چه دليل؟ به دليل اين کلمه «بُعِثتُ» يعني بعثتم براي حاکميت دين است. راهش سيف و جهاد است. يعني جهاد منجر به حاکميت دين مي شود.

عضو مجلس خبرگان رهبری افزود: ثانيا لسان اين روايت، مانند آيه شريفه است که مي فرمايد «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» روايت مي گويد «بعثت بالسيف». چگونه قابل جمع است؟ معلوم مي شود که منطق اسلام بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ، بر کليه اديان و فرهنگ ها و تمدن غلبه پيدا مي کند. لسان حديث اين است. نه اينکه رابطه علي وجود داشته باشد که عبادت نتيجه سيف باشد. خير، بلکه روايت اشاره به نتيجه کلي ناشي از جهاد دارد و آن گسترش حاکميت الهي در پهنه زمين است.

 

خلاصه درس جلسه گذشته

آیت الله عباس کعبی در جلسه گذشته در مورد تولي و تبري نسبت به کفارگفت: در اينکه مي گوييم علت قتال فتنه و ساير موارد است، پس با کفار محض نبايد تبري داشته باشيم. از کفر محض هم تبري داريم؛ اما قتال نداريم.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: تبري به معناي بغض و کينه قلبي و مرزبندي اعتقادي است. يعني ما متعلق به جامعه ديگري متفاوت با کفار هستيم. خصوصا در صدر اسلام که رابطه قوم و خويشي با مشرکين و کفار داشتند. آيات مي گويد اين رابطه فاميلي باعث نشود که آنها را دوست داشته باشيد. تولي ممنوع و تبري واجب است. اما آيا تبري در حد وجوب قتل است؟ آيه مي فرمايد، خير «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ».

عضو مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان کرد: مرحوم آقاي آصفي(ره) نيز مي فرمايد اين آيه، نسخ نشده است؛ چون اين آيه اصلا در مقام بيان جهاد قتالي نيست؛ بلکه در مقام بيان يک حکم ديگري است و آن رابطه مسلمان و کافر است. فلسفه قتال دعوت به توحيد است و اينکه مردم خدا را عبادت کنند.

وی افزود: پاسخ ما اين است که اين فرمايش هم تمام نيست. چون آيه در مقام بيان تصنيف کفار هنگام قتال است؛ قسمي که قتالشان جايز است و قسمي که قالتشان جايز نيست.

 

 

مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه را می‌توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید:

 

بررسي روايات سيف - 1

بحث همچنان علت القتال است. بعد از بررسي آيات، نوبت به روايات مي رسد. دسته اي از روايات شيعي و سني وجود دارد با اين عنوان که شمشيرها کليدهاي بهشت هستند. کتابي داريم به نام «السنن النبويه في مصادر المذاهب الاسلاميه» که مجمع تقريب مذاهب آن را چاپ کرده است. در جلد دوازدهم روايات مربوط به جهاد را از طريق اهل سنت و شيعه نقل کرده است. برخي از آن روايات را قرائت مي کنم.

 

دسته اول روايات: السُّيُوفُ مَفَاتِيحُ الْجَنَّةِ

روايت اول: از سنن ابي داود است که از نظر ما، قابل قبول نيست: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فِى بَعْضِ أَيَّامِهِ الَّتِى لَقِىَ فِيهَا الْعَدُوَّ قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ لاَ تَتَمَنَّوْا لِقَاءَ الْعَدُوِّ وَسَلُوا اللَّهَ تَعَالَى الْعَافِيَةَ فَإِذَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاصْبِرُوا وَاعْلَمُوا أَنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ ظِلاَلِ السُّيُوفِ ».[1]  

اين روايت دلالت درستي ندارد و ارتباطي به علت قتال ندارد و بلکه بالاتر مي گويد اصل اولي اين نيست که قتال را دوست داشته باشيم. بايد همواره تا جايي که مي توانيم از جنگ بپرهيزيم. در حالي که اگر علت القتال کفر محض باشد، اصل اولي جنگ با کفار است.

در حالي که اين روايت مي گويد از خدا بخواهيد جنگ اتفاق نيفتد و اگر با دشمن رو به رو شديد و جنگ اتفاق افتاد، مقاومت کنيد و نترسيد و عقب نشيني نکنيد و بدانيد که بهشت در سايه شمشيرهاست.

يعني اگر انسان وارد ميدان جنگ شود، مانند اين است که روايت مي گويد: «الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِه‏»[2] که اين ارتباطي به بحث ما که علت القتال است، ندارد.

در روايات شيعي نيز کتاب «مستدرک» آورده است: « السُّيُوفُ مَفَاتِيحُ الْجَنَّةِ»[3] مرحوم کليني نيز اين روايت را ذکر کرده است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي السَّيْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّيْفِ وَ لَا يُقِيمُ النَّاسَ إِلَّا السَّيْفُ وَ السُّيُوفُ مَقَالِيدُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ».[4]

اين روايت در کتاب وسائل الشيعه[5] در «أَبْوَابُ جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ مَا يُنَاسِبُهُ» باب اول تحت عنوان «بَابُ وُجُوبِهِ عَلَى الْكِفَايَةِ مَعَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهِ وَ الِاحْتِيَاجِ إِلَيْهِ وَ سُقُوطِهِ عَنِ الْأَعْمَى وَ الْأَعْرَجِ وَ الْفَقِير» نيز ذکر شده است.

همچنين شيخ طوسي در «التهذيب»[6] نقل کرده است. همچنين  مرحوم شيخ صدوق(ره) در «ثواب الاعمال»[7] و «امالي»[8] خود به اين سند، ذکر کرده است: «حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رض قال حدثنا محمد بن يحيى العطار عن محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري عن محمد بن إسماعيل عن علي بن الحكم عن عمر بن أبان عن أبي عبد الله الصادق عن آبائه ع قال قال رسول الله ص الخير كله في السيف و تحت ظل السيف و لا يقيم الناس إلا السيف و السيوف مقاليد الجنة و النار».

بنابراين محمدين ثلاثه اين روايت را نقل کرده اند. از نظر سندي مشکلي ندارد. اما از نظر دلالت، بر فرض که سيف کنايه از جهاد باشد، مي شود: «الخير كله في الجهاد و تحت ظل الجهاد و لا يقيم الناس إلا الجهاد و السيوف الجهاد مقاليد الجنة و النار». اين روايت کليت و فضيلت آن را بيان مي کند، نه کيفيت جهاد.

روايت در مقام بيان علت قتال هم نيست. يا اينکه بگوييم، خير؛ سيف کنايه از قدرت است. يعني همه خيرها در سايه قدرت به دست مي آيد. اگر جامعه اسلامي ضعيف باشند، از نظر قدرت دفاعي و قدرت بازدارنده، ذليل و فقير مي شوند و دين خود را از دست مي دهند. و ما در سايه جهاد به قدرت مي رسيم. لذا جهاد خير و برکت دارد.

کما اين روايت بعدي مرحوم کليني(ره)، همين نکته را بيان مي کند که قرينه است بر اينکه روايت اول قصد دارد برکات جهاد را بيان کند. روايت دوم «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع».

روايت صحيح است، مگر بنابر مذهب علامه حلي در رجال که نوفلي و سکوني جمع ئشوند، روايت ضعيف مي شود چون سني از سني نقل رده است. اما اين مبنا قابل قبول نيست. غايت امر اين است که روايت موثقه مي شود.

روايت دوم: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلْجَنَّةِ بَابٌ يُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِينَ يَمْضُونَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ بِسُيُوفِهِمْ وَ الْجَمْعُ فِي الْمَوْقِفِ وَ الْمَلَائِكَةُ تُرَحِّبُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ فَمَنْ تَرَكَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُلًّا وَ فَقْراً فِي مَعِيشَتِهِ وَ مَحْقاً فِي دِينِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَغْنَى أُمَّتِي بِسَنَابِكِ خَيْلِهَا وَ مَرَاكِزِ رِمَاحِهَا».[9]

بهشت بابي به عنوان مجاهدان دارد. وقتي به سمت آن حرکت مي کنند، در باز مي شود. کنايه از اينکه اين افراد براي بهشت آشنا هستند و حساب و کتابي ندارند. در حالي که با لباس رزم و هيبت رزمنده وارد بهشت مي شوند. و حالي که همه براي حساب و کتاب ايستادند و ملائکه نيز به اين مجاهدان مي فرمايند: وارد بهشت شويد و صف آنها از ديگران جداست.

 

نکته ای درباره «باب الحسين»

يک نکته مهم اينکه درباره ابا عبد الله الحسين(ع) وارد است که: «إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ فَإِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِينَةُ نَجَاة».[10] عرش خدا، مرکز فرماندهي جهان آفرينش است. آن زمان که مي فرمايد: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏»[11] يعني قصد دارد تصميماتي براي جهان آفرينش بگيرد.

عرش، کرسي هم دارد که مي خوانيم: «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏».[12] خداوند تبارک و تعالي در عرش خود بر کرسي خود که نشسته و مي خواهد جهان هستي و آفرينش را اداره کند،‌ »إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ».[13]

آنجا که خداوند مي خواهد جهان را مديريت کند، مکتوب علي يمين العرش ان الحسين مصباح هدي و سفينه النجاه. يعني چه؟ يعني در اين حکام و قدرت مداران عرفي، معمولا هر جا بنشينند، چيزي بالاي سرشان قرار دارد. هر کشوري يک پرچمي دارد که نزديک خود قرار مي دهند. علاوه بر آنها تصاويري که نماد آنهاست.

امام راحل(ره) وقتي مي نشست، اين جمله بالای سرشان است: « كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا».[14] و بالاي سر رهبر معظم انقلاب هميشه عکس مبارک امام راحل قرار دارد. يعني ما در پرتو خط امام ديدگاه مان را بيان مي کنيم. خداوند رحمان در اداره عالم و جهان آفرينش،‌ تابلويي که قرار داده است، تابلوي حسين(ع) است.

با توجه به واژه «مکتوب» و کتابت که به معناي فرض است، چه تکوينا چه تشريعا، انسان به دست مي آورد که اصلا کربلا و نهضت حسيني، يک تدبير و تقدير الهي در آفرينش و نظام هستي براي هدايت انسان ها و نجات بشريت است.

حالا چرا امام حسين(ع) چراغ هدايت و کشتي نجات است؟ ابعاد گوناگوني دارد که خارج از حوصله جلسه است. اما يکي از اسرار اين مطلب، تحقق عنوان جهاد في سبيل الله و شهادت في سبيل الله با آن اخلاص است.

جهاد و شهادت به قدري در دستگاه الهي و نظام هستي ارزشمند است که جامعه اي که بر پايه جهاد و شهادت حرکت مي کند، اين جامعه هدايت يافته و نجات محسوب مي شود.

مطلبي که نزد بسياري معروف است که علمايي که از طريق امام صادق(ع) حساب و کتاب مي شوند، بايد در صف بايستند و علمايي که از طريق امام حسين(ع) رسيدگي مي شوند، سريع مي گويند برويد و داخل شويد.

عرض من اين است که اين مطلب خاص روضه خوان ها نيست؛ هر کسي که وارد دستگاه حسين(ع) شود، چه فيلسوف، چه کلامي، چه فقيه، چه مفسر، چه روضه خوان، چه خادم دم در، چه خادم زوار اباعبد الله الحسين(ع)، چه زائر کربلا، چه کسي که در مجلس حسين(ع) اشک مخلصانه بريزد، همه به جاي خود؛ به يک شرط: عشق جهاد و شهادت باشد. باب الحسين هو باب المجاهدين و هو باب الشهاده. بنابراين کساني مانند مدافعان حرم در زمان ما، از طريق باب الحسين وارد مي شوند.

حالا جهاد و شهادت چه برکاتي دارد؟ در همين روايت اخير آمده است: «فَمَنْ تَرَكَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُلًّا وَ فَقْراً فِي مَعِيشَتِهِ وَ مَحْقاً فِي دِينِهِ»[15] يعني ترک جهاد سه اثر دارد: ذلت، فقر و نابودي دين. پس انجام جهاد نيز سه برکت دارد: عزت، پيشرفت اقتصادي و توسعه فرهنگي ديني. اينها همه برکات جهاد است. چرا گفتيم؟ چون روايت اول مي گويد: «الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي السَّيْف‏»[16] يعني عزت، پيشرفت اقتصادي، ايمان، معنويت و هر آنچه فکر کنيد در جهاد وجود دارد.

ذيل همين روايت دوم مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَغْنَى أُمَّتِي بِسَنَابِكِ خَيْلِهَا وَ مَرَاكِزِ رِمَاحِهَا»[17] يعني خداوند به امت اسلامي عزت ـ يا در نسخه بدل ـ ثروت اقتصادي در سايه چکاچک اسبان و پرتاب نيزه ها داده است.

يعني ميدان جنگ و انجام جهاد، کار مقدس و مهمي است. و ما با اين ديدگاه بايد به مساله نهضت حسيني نيز بنگريم که الطريق الحسين، هو طريق الله و طريق الجهاد و الشهاده في سبيل الله. اين روايت دوم را نيز محمدين ثلاث نيز نقل کرده اند. سندش نيز درست است.

از اين دو روايت، اهميت جهاد و نقش جهاد در منظومه باورها و ارزش هاي اسلامي را مي توان فهميد. اين روايت در بيان اين جهت نيست که بفرمايد جهاد با کفار محض يا جهاد با کفار به خاطر اعتدا و نقض عهد. از اين جهت ساکت است و در مقام بيان نيست.

غايت امر اينکه مي فرمايد جامعه اسلامي در سايه جهاد و شهادت بايد مقتدر شود و اقتدار کسب و اقتدار براي شارع مقدس مهم است. مانند لسان شارع مقدس در سوره حديد که مي فرمايد: « لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ»[18] حالا چگونه از حديد استفاده کنيم، بر اساس احکام شرع بايد باشد.

روايت سوم:‌ روايت بعدي که کتاب «السن النبويه في مصادر المذاهب الاسلاميه»[19] نقل مي کند، از کافي است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي حَفْصٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ رَسُولَهُ بِالْإِسْلَامِ إِلَى النَّاسِ عَشْرَ سِنِينَ فَأَبَوْا أَنْ يَقْبَلُوا حَتَّى أَمَرَهُ بِالْقِتَالِ فَالْخَيْرُ فِي السَّيْفِ وَ تَحْتَ السَّيْفِ وَ الْأَمْرُ يَعُودُ كَمَا بَدَأ»[20] در ده سال مکه، قتالي نبود.

قتال در مدينه تشريع و واجب شد. اينجا نيز واژه سيف را کنايه از جهاد به کار برده است. همه قتال هايي که انجام شده همراه با سيف بوده است. يعني در سايه قدرت بوده است. انتهاي روايت مي فرمايد: در آينده نيز افولي صورت مي گيرد و پيشرفتي در اسلام صورت مي گيرد.

يعني اتفاقاتي پيش مي آيد که اسلام ضعيف مي شود ولي پيشرفت اسلامي، تمدن اسلامي، تحقق عدالت در سطح جهان نيز در سايه جهاد اتفاق مي افتد. يعني هر چه به جهاد نزديک تر شويم، به عزت و پيشرفت و شکوفايي مادي و معنوي و تحقق تمدن اسلامي و اجراي اسلام نزديک مي شويم.

لذا دشمنان اسلام و مکتب اهل بيت تلاش مي کنند تا مسلمانان از جهاد و فرهنگي جهاد فاصله بگيرند. حتي کتابهاي درسي را تحت عنوان مبارزه با تروريست و تحقق صلح جهاني تغيير دهند.

روايت چهارم: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي السَّيْفِ وَ تَحْتَ السَّيْفِ وَ فِي ظِلِّ السَّيْفِ قَالَ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ الْخَيْرَ كُلَّ الْخَيْرِ مَعْقُودٌ فِي نَوَاصِي الْخَيْلِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[21] باز در کتاب کافي اين روايت، خيريت را در سيف و شمشير و جهاد مي داند.

اين روايات در کتاب جواهر الکلام نيز ذکر شده است. قتال مشرکين و اهل کتاب و بغات، جداگانه بحث شده و روايات نقل شده است. اما تحت عنوان «من يجب قتالهم» ذکر نشده است.

روايت پنجم: مي فرمايد: «بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خُيُولُ الْغُزَاةِ فِي الدُّنْيَا خُيُولُهُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ إِنَّ أَرْدِيَةَ الْغُزَاةِ لَسُيُوفُهُمْ».[22]  «بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خُيُولُ الْغُزَاةِ فِي الدُّنْيَا خُيُولُهُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ إِنَّ أَرْدِيَةَ الْغُزَاةِ لَسُيُوفُهُمْ وَ قَالَ النَّبِيُّ ص أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ ع بِأَمْرٍ قَرَّتْ بِهِ عَيْنِي وَ فَرِحَ بِهِ قَلْبِي قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ غَزَا مِنْ أُمَّتِكَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَأَصَابَهُ قَطْرَةٌ مِنَ السَّمَاءِ أَوْ صُدَاعٌ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ شَهَادَةً»[23]

اگر کسي حاضر شود در جبهه بجنگد و باران نازل شود و لباسش خيس شود و اذيت شود. يا سر درد بگيرد، خداوند اين را در روز قيامت به عنوان شهادت مي نويسد. چه رسد به الان که رزمندگان زير برف و با ده درجه زير صفر مي جنگند. بعضي از رزمندگان در شمال غرب کشور، در سنگر محاصره شدند و بدنشان منجمد شد و با انجماد جسد شدند.

به راستي زحمت و خستگي هاي جبهه قابل وصف نيست. اينکه بيست کيلومتر با کوله پشتي 50 کيلويي با خود حمل کند و هر آن ممکن باشد هواپيمايي اسراييلي بيايد و او را بمباران کند. اين اتفاقات رخ داده و افسانه نيست. تمام اينها پاداش شهادت دارد، حتي اگر سالم برگردد.

لذا حق رزمندگان مقاومت اسلامي بر امت بسيار بالاست. اينکه ما از نجف تا کربلا در زيارت اربعين با شعار لبيک يا حسين(ع) پياده روي مي کنيم، بايد روحيه رزم و جهاد و شهادت طلبي و عدم تعلق به دنيا را در خود تقويت کنيم. تا برايمان تفاوتي نکند که اگر گفتند به تکليف عمل کنيد و جانتان را در معرض تهديد قرار دهيد، حاضر باشيم.

اگر گفتند فلان کار فرهنگي انجام دهيد، حاضر باشيم. لسان روايات، لسان اهميت جهاد و کسب قدرت براي اسلام است. لسان درباره قتال افراد کفار محض يا کفار با قيود خاصي نيست. اين تمام کلام در مورد صنف اول از روايات سيف.

 

دسته دوم روايات: جهاد، راه حاکميت دين

دسته ديگري از روايات سيف وجود دارد که به دلالت و بحث ما نزديک تر باشد.

روايت اول: روايت نبوي مي فرمايد: « بعثت بالسيف بين يدي الساعة، حتى يعبد الله وحده لا شريك له، وجعل رزقي تحت ظل رمحي، وجعل الذلة والصغار على من خالف أمري، ومن تشبه بقوم فهو منهم»[24] من مبعوث شدم با شمشير تا خدا عبادت شود و رزق و روزي من و يارانمان در سايه شمشير مشخص شده است؛ يعني غنائم. ذلت و سرافکندگي براي آن کساني است که با امر من مخالفت مي کنند.

اولا آيا اين روايت دلالت مي کند که علت قتال کفر محض است؟ اگر «حتي يعبد الله وحده  ...الخ» علت قتال باشد، ممکن است کسي بگويد در سايه جهاد، حاکميت خدا محقق مي شود و عبادت خدا محقق مي شود. نه اينکه ما با کفار بجنگيم و به او بگوييم يا اسلام، يا قتل يا جزيه.

بلکه نتيجه نهايي جهاد، حتي جهاد با کساني که نقض عهد و اعتدا مي کنند، در نهايت باعث پيروزي اسلام مي شود. نه اينکه شما جهاد با سيف کنيد تا کافر به عبادت خدا مجبور شود يا کشته شود. روايت در مقام بيان اين مطلب نيست. به چه دليل؟ به دليل اين کلمه «بُعِثتُ» يعني بعثتم براي حاکميت دين است. راهش سيف و جهاد است. يعني جهاد منجر به حاکميت دين مي شود.

ثانيا لسان اين روايت، مانند  آيه شريفه است که مي فرمايد: « هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»[25] روايت مي گويد: «بعثت بالسيف». چگونه قابل جمع است؟ معلوم مي شود که منطق اسلام بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ، بر کليه اديان و فرهنگ ها و تمدن غلبه پيدا مي کند.

لسان حديث اين است. نه اينکه رابطه علي وجود داشته باشد که عبادت نتيجه سيف باشد. خير، بلکه روايت اشاره به نتيجه کلي ناشي از جهاد دارد و آن گسترش حاکميت الهي در پهنه زمين است./910/422/ح

 

مقرر: هادی قطبی

 

منابع:

[1] . سنن ابي داود، ج2، ص326، ح2633.

[2] . الكافي، ج 5، ‌ص4.

[3] . مستدرك‏الوسائل، ج11 ، ص 13.

[4] . الكافي، ج5 ، ص2.

[5] . ج15، ص9.

[6] . تهذيب‏الأحكام، ج6 ،‌ص122.

[7] . ثواب‏الأعمال، ص190.

[8] . الأمالي‏للصدوق، ص578،  المجلس الخامس و الثمانون.

[9] . الكافي، ج 5 ، ص 2.

[10] . عيون‏أخبارالرضا(ع)، ج1 ،‌ص59  - الصراط المستقيم: ج2،‌ص161.

[11] . طه / 5.

[12] . بقره/ 255.

[13] . يس/ 82.

[14] . توبه/40.

[15] . الكافي، ج 5 ، ص 2.

[16] . الكافي، ج 5، ص2.

[17] . الكافي، ج 5 ، ص 2.

[18] . حديد/ 25.

[19] . ج12، ص433.

[20] . الكافي، ج5 ، ص7.

[21] . الكافي، ج5 ، ‌ص8.

[22] . وسائل‏الشيعة، ج15،  ص10.

[23] . الكافي، ج5 ، ص3 - ثواب‏الأعمال، ص 190.

[24] . تاريخ دمشق لابن عساکر، ج67، ص257 – شرح علل الترمذي، ج1، ص304 - شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج1، ص2.

[25] . توبه/ 33.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۱:۵۳
طلوع افتاب
۰۶:۰۸:۰۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۰۸
اذان مغرب
۲۰:۱۶:۳۳